ظاهراً قسمت این بود که به اینجا برگردم...
ظاهراً همه چیز تکرار می شه...
و باز هم ظاهراً می نویسم، ان شاء الله.
۱ نظر
۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۹
ظاهراً قسمت این بود که به اینجا برگردم...
ظاهراً همه چیز تکرار می شه...
و باز هم ظاهراً می نویسم، ان شاء الله.
من را ببین. که چه شده ام. و چگونه به این روز افتاده ام. شکسته ام، خواری دیده ام، تنهایی چشیده ام. ببین که به آخر الزمانم می رسم.
مرا نگاه کن. تا سفیدی های ملکوتی ات مرا فرا گیرد. شاید که بالی درآورم، شاید توانستم بپرم و از این زندان رهایی پیدا کنم.
مرا بگیر. سیاهی ها را بردار و جایش را خودت پر کن...
مرا بردار. غم و اندوه هایم را نگه دار. بگذار تا ادامه بدهم، زندگی را، خوشی را. و سایه ها را کنار بگذارم.
همین حالا به من گوش کن و دستم را بگیر.