از سمت مشرق

ندایی از مشرق، رو به بیداری

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بی حوصلگی برای وقتی است که در خودت چیزی نداشته باشی. تا وقتی با خودت خلوت کردی از آن لذت ببری. در خلوت خودت به چیزی نرسی. این معنایش خودِ پوچی است. نه تلاشی، نه نتیجه تفکری و نه مهم تر از همه نور و نشاطی. اینکه عالَم درون نداشته باشی می تواند سرآغاز سقوط باشد. تو  را به سمت تقلید سوق دهد و هی دنبال چیزی باشی تا از خودت غافل شوی. هی به دنبال سرگرمی های مختلفی که با خودت مواجه نشوی.

فکر می کنم این یک سبک زندگی است. سبک زندگی بی دغدغه، معطوف به بیرون، با حرص زیاد به  دنیا و مظاهر دنیا. امروزه بسیار حریص به توجه دیگران (یکی از مصادیق دنیا)، مرتبا به دنبال سرگرمی و غفلت از خود اصلیمان. در برابر سبک زندگی که فرد به دلیل اینکه تفکر و خلوت دارد، بی توجه به دیگران زندگی می کند و اهداف خودش را در زندگی دارد. از تقلید بیزار است و خود به خودی غرق در نشاط و لذت است. این به خاطر آن است که به خودش رسیده و توجه کرده است. این فرد با گذشت زمان پخته تر می شود. یعنی چیزی را به دست می آورد که برایش گرانبهاست. به همین دلیل بالاتر رفتن سن هم برایش غنیمت است و نمی خواهد زمان به گذشته برگردد.

البته شناخت اشتباه از خود هم می تواند عامل باشد. خب وقتی خودت و جهانت را اشتباه شناختی، هدفت را اشتباه انتخاب می کنی. با این کار خودت را در یک سیستم غلط گذاشته ای. یعنی خود را در یک سیستمی قرار داده ای که خودش غلط است و تو هم در آن جایگاهی نداری. و این سیستم هم تو را له می کند. نتیجه اش هم می شود افسردگی و احساس پوچی.

یک مشکل مهمی که در این مواقع وجود دارد این است که آدم نمی فهمد. خدا باید به داد آدم برسد. انگار که آدم در یک بیابانی گیر افتاده که نه شرقش را می داند و نه غربش را. نه حتی می داند می خواهد چه کار کند. (یاد داستان تیه قوم بنی اسرائیل می افتم.)

باید برویم خودمان را پیدا کنیم. باید برویم با خودمان خلوت کنیم. بدون هیچ چیز اضافه ای. جایی که نه دنیا هست و نه حسادت و حرص و طمع و نه هیچ چیز دیگری. ما خودمان را گم کرده ایم. باید آن را پیدا کنیم. اگر اینطور بشود به یک دنیای جدید رهنمون خواهیم شد.جایی که فکرش را هم نمی کردیم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت یک: البته که صفر و یکی نیست. این دو سبک زندگی، احتمالا دو سر یک بازه وسیع است.

پی نوشت دو: عوامل دیگر هم می تواند دخیل باشد. تلاش نکردن، تلقین، نداشتن هدف، محیط بدِ تفکرات غلط و سیاه و ....

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۹:۴۷
هاتف بامدادی


ای نگاهت از شبِ «باغ نظر»، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان، نازتر

چنگ بردار و شب ما را چراغان کن، که نیست-
چنگی از تو چنگ‌تر، یا سازی از تو سازتر

قصه‌ گیسویت از امواج تحریر «قمر»
هم بلندآوازه‌تر شد، هم بلندآوازتر

گشته‌ام دیوان حافظ را، ولی بیتی نداشت-
چون دو ابروی تو از ایجاز، با ایجازتر

چشم در چشمت نشستم؛ حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم‌اندازی از این بازتر

از شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود-
جادویی از سِحر چشمانِ تو پُراعجازتر

آن که چشمان مرا تر کرد، چشمان تو بود
گرچه چشم عاشقان بوده است از آغاز، تر!

علیرضا قزوه

از کانال تلگرامی آب و آتش

۰ نظر ۱۳ آذر ۹۷ ، ۲۲:۵۷
هاتف بامدادی

از این همه حرف ما را سودی نبود.

عمری حرف های [خیلی] بزرگ تر از دهانمان زدیم و تا توانستیم ادای بزرگ تر ها را درآوردیم. همه فکر کردند که حتما کسی هستیم، چیزی بلدیم، کاره ای هستیم یا حداقل اهلیم. شاید هر کاری کردیم برای خلق بوده. شاید فقط می خواستیم دیده شویم. شاید اصلا از اول هم خدا مطرح نبود... بود؟ نمی دانم.

ولی خدا خودش بهتر از درونیات ما آگاه است. او می داند که درون ما چگونه است. بنیاد ما بر تار عنکبوت است یا آهن. خدا می داند که کفریات درون ما چقدر زیاد است. چقدر به دنیا دلبسته ایم. خدا ما را از خودمان هم بهتر می شناسد. برای همین است که کارهایی که با ما می کند برایمان غیرمنتظره است. ممکن است خیلی غافل گیر شویم.

و این بود که وقتی پای عمل رسید، پایمان لنگ ماند. در گل فرو رفتیم. ای خدا. من کجا و این حرف ها کجا. به حرف هیچ هم نمی دهند. حالا شاید تاثیری روی کسی بگذارد ولی وقتی از روی خودنمایی باشد، خیلی اثرات بدی روی آدم می گذارد.

در هر صورت، خدایا از تو اولا راه هدایت و راه مستقیم را می خواهم و بعد هم سربلندی در امتحانات و عافیت.

۱ نظر ۰۹ آذر ۹۷ ، ۲۲:۴۱
هاتف بامدادی