از سمت مشرق

ندایی از مشرق، رو به بیداری

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

تمام چیزهایی که به ما وعده داده اند، جز یک جعبه جواهر توخالی نیست. یا غذایی که ظاهرش دهان را آب می اندازد، ولی هم طعم با زهرمار است.

زندگی صنعتی، کمک تکنولوژی به آدم ها، مدرن شدن جامعه و ... از دور خیلی زیباست، ولی هر چقدر بیشتر به آن ها نزدیک شوی بیشتر گندش درمی آید! وقتی در یک جامعه سنّتی زندگی می کنی و به این دوردست نگاهی می اندازی، فکر می کنی این ها خیلی خوشبختند، خیلی راحتند، دیگر مشکلی ندارند و به قولی در این دنیا به رستگاری رسیده اند. همه حکومت ها و ملّت هایی که تغییر در جامعه شان داده اند، با دیدن این نوع زندگی، آرمان شهری در ذهنشان تصوّر کرده اند و با دل بستن به آن، تصمیم به تغییر همه چیز گرفته اند. امّا وقتی به آن رسیدند و از بوی مشمئز کننده زندگی صنعتی خبردار شدند، متوجّه شدند که چه چیزهای باارزشی را از دست دادند، فهمیدند که در دام افتادند و خواستند برگردند امّا پل های پشت سر خراب شده و راهی برای بازگشت به رستگاری واقعی نیست.

امّا زندگی سنّتی با آن ظاهر درب و داغون، با همان امکانات کم و نداری ها (که شاید ناشی از نبودن شهوت قدرت و ثروت در این نوع زندگی است)، باطنی شگفت انگیز دارد. نسل های جدید که آن را تجربه نکرده اند، نمی توانند حتّی تصوّر کنند که این نوع زندگی چقدر لذّت بخش و آسایش آور است.

فکر می کنم ترسیم زندگی سنّتیِ زیبا، جواهر واقعی که با مکر از ما گرفتند، کم کاری نباشد، به خصوص در جامعه ما که یاد کردن از گذشته ها برای عموم مردم حظّ آور است. این کار، شروعی خوب برای بازگشت به خویشتنِ خویشِ جامعه مان است.

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۴۳
هاتف بامدادی