از سمت مشرق

ندایی از مشرق، رو به بیداری

طبقه بندی موضوعی

ضربان

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ

مثل هر چیزی در این طبیعت

همیشه گاهی بالا می رویم

و گاهی پایین می آییم.

و می دانیم آخرین خانه مان چطور است و کجاست.

تنها چیزی که ما را

مثل یک رایحه دلپذیر می کشاند

و می برد تا درب قدیمی خانه پدربزرگ

که شاخ و برگ درختان از دیوار آن بالاتر رفته

و بوی یاسش همسایه ها را مست کرده

امید است و امید...

-------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: در دعای کمیل می فرمایند: کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک... (چگونه در آتش جای گیرم درحالی که امیدوار عفو و بخشش توام...)

۹۴/۱۱/۱۷
هاتف بامدادی

خانه پدربزرگ

نظرات  (۱)

۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۸ Hamid ‌‌‌‌
زیبابود..
پاسخ:
ممنون از نظر لطف شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی