از سمت مشرق

ندایی از مشرق، رو به بیداری

طبقه بندی موضوعی

نمی شود ندیده گرفت پوچی را که در حال گسترش است و همه جا را در بر می گیرد. شعرها، فیلم ها، حرف ها، آدم ها و دنیاهایشان و در نهایت همه دنیا!

وقتی از شعر اصیل می گویی فقط به تو می خندند و وقتی موسیقی اصیل را به گوششان می رسانی اخم می کنند!

هنگامی که از گفتنی ها، یعنی ناب ترین حرف های عالَم، برایشان بگویی سریع بحث را عوض می کنند و بی خیال از هر درِ دیگری حرف می زنند.

اهل فکر نیستند. اصلا نمی دانند فکر کردن چگونه است! برای همین هم کاری جز تقلید ندارند. از سر صبح که از خواب پا می شوند تا آخر شب که می روند تا بخوابند، یکسر تقلید می کنند و تکرار.

بی دلیل نیست که دنیا پر از آدم های عوضی و بی فایده شده. باید هم آدم ها، در چنین زمانه ای دور خودشان بچرخند و چند دهه عمر گران بها را صرف به دست آوردن مزخرفاتی کنند که به جای گنج به آن ها نشان داده اند.

و بدتر از این ها، آینده ترسناکی است که با این آدم ها خواهیم داشت.

به کجا خودشان می روند و ما را هم با خودشان می کشانند؟

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۲
هاتف بامدادی

مثل هر چیزی در این طبیعت

همیشه گاهی بالا می رویم

و گاهی پایین می آییم.

و می دانیم آخرین خانه مان چطور است و کجاست.

تنها چیزی که ما را

مثل یک رایحه دلپذیر می کشاند

و می برد تا درب قدیمی خانه پدربزرگ

که شاخ و برگ درختان از دیوار آن بالاتر رفته

و بوی یاسش همسایه ها را مست کرده

امید است و امید...

-------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: در دعای کمیل می فرمایند: کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک... (چگونه در آتش جای گیرم درحالی که امیدوار عفو و بخشش توام...)

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۷
هاتف بامدادی

ظاهراً قسمت این بود که به اینجا برگردم...

ظاهراً همه چیز تکرار می شه...

و باز هم ظاهراً می نویسم، ان شاء الله.

۱ نظر ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۹
هاتف بامدادی

من را ببین.   که چه شده ام. و چگونه به این روز افتاده ام. شکسته ام، خواری دیده ام، تنهایی چشیده ام.       ببین که به آخر الزمانم می رسم.

مرا نگاه کن.       تا سفیدی های ملکوتی ات مرا فرا گیرد. شاید که بالی درآورم، شاید توانستم بپرم و از این زندان رهایی پیدا کنم.

مرا بگیر.    سیاهی ها را بردار و جایش را خودت پر کن...

مرا بردار. غم و اندوه هایم را نگه دار.       بگذار تا ادامه بدهم، زندگی را، خوشی را. و سایه ها را کنار بگذارم.

همین حالا به من گوش کن و دستم را بگیر.

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۳
هاتف بامدادی

زمان تشکیل گروهک داعش، شاید خیلی ها منتظر بودن تا ببینن که این گوهک چطور عمل می کنه و چطور می خواد سهمش (به اعتقاد خودشون!) رو از سوریه بگیره. اون موقع در ایران و در بین مردم خیلی خبری از ناامنی های سوریه و تشکیل گروهک های مختلف و سرازیر شدن تروریست ها از سراسر دنیا به سوریه نبود. بعدها و به خصوص بعد از نفوذ داعش به عراق و احساس ناامنی بین مردم ایران، اخبار بیشتری از عراق و سوریه به گوش مردم می رسید. اون زمان شاید همه داعش رو به چشم یک دشمن و یک خطر مهم نگاه می کردن. اینکه شاید بخواد به ایران حمله کنه و تو ایرانم کشتار راه بندازه!

اما وقتی زمان بیشتری گذشت حقایق بیشتری هم آشکار شد! به طور مثال مشخص شد که داعش توان تاسیس حکومت رو شاید داشته باشه، اما توان برقراری حکومت در میان مدت رو نداره، و در واقع تا جنگ هست داعش هم هست و با فرونشستن ناامنی ها، اون ها هم توان حکومت کردن نخواهند داشت.

این نکته می تونه حقیقت مهمی رو برای ما آشکار کنه. حمایت های غیرمستقیم (و احیانا مستقیم) غرب از داعش نه برای کمک به داعش، که برای برداشت امتیازهای خودشون در عراق و سوریست! باید گفت در این میان داعش، فقط بازیچه غربه. در واقع داعش از اول هم قرار نبود بیاد و موندگار بشه، بلکه قرار بود در یک دوران کوتاه (یعنی همین حالا) نقشی رو ایفا کنه و بعد هم از بین بره. می شه گفت داعش کاتالیزور تشکیل خاورمیانه جدیده. حالا که به کمک های فراوان غرب به کردها و تروریست های تحت عنوان میانه رو نگاه می کنیم نتایج جالبی به دست میاد. سوریه قراره تجزیه بشه و البته احتمالا داعش سهمی در این تجزیه نخواهد داشت. اگر هم داشته باشه حق تجاوز به قلمرو حکومت های تحت حمایت غرب رو نخواهد داشت. سهم کردها و تروریست ها تحت عنوان میانه هم رو در آینده سوریه محفوظه. ایجاد کردستان بزرگ یک خطر مهم برای ماست که داره در سوریه و عراق دنبال می شه.

خطر اصلی برای ما نه داعش که نقشه های در حال اجرا در منطقست. داعش یک دشمن کوتاه مدت و گذراست، و البته وهابی های تندرو حالا حالاها قراره برای غرب نقش بازی کنن، اما طرحی که برای ایران در حال اجراست اشغال ایران به وسیله این دمپایی پوش ها نیست. بلکه همون تجزیه ایران توسط طی اجرای این نقشه در کشورهای دیگست.

خطر دیگه برای ایران اسرائیله. با بسته شدن مسیر ایران لبنان، رزیم صهیونیستی دوباره ماشین جنگیشو روشن خواهد کرد تا دست و پای ایران رو در منطقه قطع کنه. و البته حمله مستقیم به ایران در وهله بعد اصلا بعید نیست.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت1: البته منافع بعدی حول نقشه اصلی شکل می گیرن. یعنی در حین اجرای نقشه اصلی باید حداکثر منفعت رو از منطقه بُرد! یکیش می تونه سعی در درگیری داعش با ایران و تحمیل هزینه های اضافی بر ایران باشه. واضحه که این کار جزئی از طرح اصلی نیست، اما سنگ مفت و گنجشکم مفت!

پی نوشت2: از کلمه خاورمیانه استفاده کردم چون غربی ها در حرفاشون از این کلمه استفاده می کنم و من خواستم نوشته هام قابل فهم تر و ملموس تر باشه. می بخشید دیگه!

پی نوشت2: اجرای این نقشه برای غربی ها در واقع راهیه برای فشار بیشتر بر مسلمونا و کاهش سرعت گسترش اسلام در غرب. گسترش اسلام در این کشورها یک خطر بسیار بزرگ برای آینده اوناست و همیشه سعی بر این بوده که از روند جلوگیری کنن. تا حالا نتونستن، به لطف خدا از این به بعد هم ناتوان خواهند بود

پی نوشت4: اینجا گفتم داعش، ولی شما جای داعش بگذارید وهابی های تندرو.

۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۰
هاتف بامدادی

خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نی راسته بود ، ظلمت بود عدم بود ،سرد و  وحشتناک ، ....  و در دایره ی امکان ، خدا کلمه بود ،کلمه ای که هنوز القا نشده بود ، خدا خالق بود ،  خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود ، خدا رحمان و رحیم بود ولی  هنوز ابر رحمتش نباریده بود خدا زیبا بود ولی هنوز زیباییش تجلی نکرده بود خدا عادل بود ولی عدلش هنوز بروز ننموده بود ، ... در عدم چگونه کمال وجمال خود را بنمایاند ؟ ....اراده ی خدا تجلی کرد ،  کوهها ، دریاها ، ...را آفرید آنگاه خدا انسان را از لجن تیره آفرید وروح خود  را در او دمید ..انسان غریب و ناآشنا ، از این همه رنگها شکل ها و ...  وحشت کرد پناهگاهی می جست تا با یکی از مخلوقات هم رنگ شود و از ترس تنهایی در آید... به سراغ فرشتگان رفت و تقاضای دوستی و مصاحبت کرد  همه با سردی از او گذشتند و او را تنها گذاشتند ...انسان دل شکسته  با خود گفت : مرا ببین ، یک لجن خاکی می خواهد انیس فرشتگان آسمان شود ! سرگشته در گوشه ای پنهان شد ، تا کم کم توانست بر اعصاب خود مسلط شود و برای یافتن دوست به مخلوقی دیگر مراجعه کرد . پرنده ای یافت در پرواز ... خوشش آمد و از اینکه پرنده توانسته  خود را از قید زمین خاکی آزاد کند شیفته شد ، اظهار محبت کرد  گفت : استحقاق دارم هم پرواز تو باشم ؟ پرنده جوابی نداد و رفت . انسان با خود گفت :  مرا ببین از لجن خاکی ساخته شده ام ولی می خواهم از قید این زمین خاکی  آزاد گردم ! به حیوانات به ابر به دریا گفت اما بی نتیجه ...به موج گفت : آیا استحقاق دارم همراه تو بر سینه ی دریا بلغزم ؟ از شادی بجوشم و از  غضب بخروشم ، و بر چهره ی تخته سنگهای مغرور سیلی بزنم و بعد تا ابدیت خدا پیش بروم و در نهایت محو گردم ؟ موج بی اعتنا گذشت انسان به سوی کوه رفت ، کوه جبروت کبریایی خود را نشکست و  غرورش اجازه نداد به او نگاهی کند ، انسان دل شکسته رو به آسمان کرد  و از وسعت بی پایانش خوشحال شد طلب دوستی کرد ..... سکوت اسرار آمیز آسمان به او فهماند که تو استحقاق هم نشینی من و  نداری ..انسان وحشت زده ، تنها ، احساس کرد استحقاق دوستی با هیچ مخلوقی ندارد ، لجن متعفن ... از ته دل فریاد برآورد کیست که این لجن متعفن را بپذیرد ؟ کیست که مرااز تنهایی در آورد ؟ کیست که به استغاثه ی من لبیک گوید ؟ ناگهان طوفانی به پا شد ...صدایی طنین انداز شد : ای انسان ، تو محبوب منی ، دنیا رو به خاطر تو خلق کردم ، از روح خودم در تودمیدم ، اگر کسی بهت لبیک نمی گوید چون هم طراز تو نیست حتی جبرئیل ، بزرگترین فرشتگان ، قادر نیست که هم طرازت شود زیرا بالش می سوزد .... ای انسان ، تویی که زیبایی را درک می کنی تنها تویی که خدای را  با عشق نه با جبر پرستش می کنی تنها تو نماینده ی خدا شده ای تنها تویی که قدرت خدارو درک می کنی ، غرور می ورزی و  عصیان می کنی شکسته می شوی و رام می گردی ، تنها تویی که  فاصله ی لجن و خدا را قادری بپیمایی و ثابت کنی افضل مخلوقاتی ! ای انسان خلقت در تو به کمال رسید و کلمه در تو تجّسد یافت و عشق  با وجود تو معنی و مفهوم یافت و خدایی خود را در صورت تو تجلی کرد ای انسان تو مرا دوست میداری و من نیز تو را دوست میدارم ، تو از منی ، و به سمت من باز می گردی.

مصطفی چمران

-----------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: اول تصمیم گرفتم ویرایش کنم، ولی منصرف شدم و دیدم همینجوری بهتره.

۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۴
هاتف بامدادی

همه مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی را باز کنید، و هرکس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی ما برای دولت این را وظیفه کرده است؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛ برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است. به مردم بگویند در قانون اساسی که شما رأی دادید برایش، وظیفه ما این است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه می‌گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می‌گوید من انقلابی هستم! امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما همه جنگ هم رفته‌ایم - و شما دیدید که یک دسته نوشته‌اند که ما از اول در جنگ چه بودیم - گفته‌اند. خوب، من هم می‌توانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ می‌کنم، ولی اینجا افتادم همینطور. باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‌اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روی مسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» - خدای نخواسته - باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند! من از خدای تبارک و تعالی امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما را هدایت کند به یک راهی که مرضی اوست؛ و قلمهای ما را هدایت کند به یک نوشته‌هایی که مورد رضای اوست. و بر زبانهای ما جاری کند یک چیزهایی را که مورد رضای اوست.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 صحیفه امام خمینی » جلد ۱۴ » صفحه ۳۸۰
پی نوشت1: این حرف ها برای این نیست که روی سر این دولت بخوایم چماقش کنیم، این حرف ها برای همه دولت هاست. و برای همه احزاب و همچنین همه افراد جامعه.
پی نوشت2: متن کامل بیانات رو اینجا می تونید بخونید.
۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۱۴
هاتف بامدادی

همیشه برای رفتارهای مختلف تو هر جامعه یک حد عادیی هست. من می خوام راجع به حجاب حرف بزنم، بنابراین کمی درباره هنجار پوشش و حجاب فکر کنیم. پوشش عادی برای خانم ها و آقاها در چه حدیه؟ الآن دیگه جامعه به جایی رسیده که هنجارها تغییر کردن، کمی بیرون موندن مو یا کمی لباس های متفاوت خلاف عرف نیست.

حالا به پوشش (ظاهر) های هنجارشکن یا خلاف عرفی که دیدید فکر کنید! ساپورت، آرایش غلیظ، لباس های عجیب بدن نما و ... . تا حالا با خودتون فکر کردید که چطور افراد حاضر می شن هنجارشکنی کنن و به قول خودمونی خودشون تو جامعه تابلو کنن؟ یه خانم یا آقا با چه هدف و به چه دلیل با ظاهر نامعمول میاد تو جامعه؟ وجه مشترک افرادی که حاضر به انجام این نوع رفتارها می شن چیه؟

اگه کمی به این سوال ها فکر کنیم، می بینیم که در درجه اول، "جلب توجه" انگیزه هنجارشکنیه. گذشته از اینکه از این نوع کارها در دین ما به شدت نهی شده، باید دید که چرا افراد به دنبال جلب توجه در جامعه هستند. دنبال توجه دیگران بودن مختص ایران نیست و در ایران هم منحصر به پوشش نیست. مورد توجه بودن برای همه لذت بخشه، اما انجام هر کاری برای جلب توجه نشون از مسائل دیگه ای داره. دلیل این کار چیزیه که ما به نام "عقده" می شناسیمش! ببخشید که انقدر رک گفتم! اغلبِ این افراد خونواده درست و حسابی ندارن و با مشکلات مختلفی در خونواده درگیرن. بنابراین برای ارضای این حس، که در خونواده بهش اهمیتی داده نشده، به ناچار دست به این کارها می زنن. ضمن اینکه داشتن خونواده اصیل و متشخص به خودی خود مانع از انجام چنین کارهاییه. علاوه بر این ها، خود خونواده هم سعی می کنن تا فرزندانشون از چنین رفتارهایی پرهیز کنن، ولی گاهی اوقات می بینیم که بعضی خونواده ها هیچ مخالفتی با رفتارهای ضد هنجار فرزندشون ندارن.

به وجود اومدن دید صحیح از این نوع افراد در جامعه، خود به خود باعث کاهش این رفتارها می شه. اینکه فرد بدونه که با این کار داره به مردم گزارش مشکلات و کمبودهاشو می ده، به تنهایی برای فرد آزاردهنده هست.

به نظر شما رفتارهای دیگه ای که نشون دهنده نیاز افراد به توجهه چیه؟

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۴
هاتف بامدادی

تنهایی، پایان باشکوه مردان بزرگ است.

در سرنوشتتان، ایستاده در میان خیل دشمنان هوشمند و یاران کاهل، حتمی است. و اینکه کسی آن ها را نفهمد، و به آن ها ظلم شود، و شب هایشان پیچیده در اشک باشد.

اینگونه خدا آن ها را برای خود برمی گزیند، و کاری می کند که به کسی جز او دل نبندند و از تمام دنیا آزاد شوند.

این نعمتی از جانب خدا برای آن هاست. و البته قصه تلخ تاریخ هم.

این رویه هــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــت، تا زمانی که او بیاید و تاریکی ها را با نور خدا از بین ببرد...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۳
هاتف بامدادی

گاهی نگاه از بالا به یک موضوع خیلی کمک کنندست. معمولا ما تو قضاوت ها و تحلیل هامون غرض ورزی می کنیم. یعنی حب و بغض هامون رو دخالت می دیم. اما گاهی لازمه از بالا به موضع نگاه بشه. به عنوان یک ناظر و نه یک فرد دخیل.

برای مثال درباره دگیری ها و مذاکرات ایران و غرب. هر کسی حرفی می زنه و چیزی می گه. ولی یه بار هم بشینیم و خودمون مو ضع رو به عنوان یه فرد بی طرف که هیچ نفع و ضرری در این ماجرا نداره نگاه کنیم.

اغلب ما می دونیم که دعوای این دو طرف اصلا سر موضوع هسته ای نیست. فکر می کنم اغلب مردم اینو فهمیدن. اما دعوا سر فحش و بد و بیراه گفتن به آمریکا هم نیست. در حقیقت این یک جنگ ایدئولوژیکه. در جهان کشورهای زیادی وجود دارن. امّا فقط یک ایدئولوژی بر اون ها حاکمه، و اون همون ایدئولوژییه که غرب ارائه داده ( با مفاهیمی مثل دموکراسی در سیاست، بازار آزاد در اقتصاد، آزادی، اصالت لذت و ...). اما ایران می خواد در این بین یک ایدئولوژی جدید داشته باشه، بر اساس اون عمل کنه و اونو به دنیا ارائه بده. طبیعیه که آمریکا نمی تونه اینو بپذیره. چرا که این ایدئولوژی ها هستند که تمدن زا هستند. کشوری که یک نظریه جدید داشته باشه قدرت سیطره بر جهان رو پیدا می کنه (که این اصلا هدف انقلاب ما نیست). ابرقدرت بودن و مانگار بودن در تاریخ با ارائه یک ایدئولوژی خاص امکان پذیره. ایران بعد از چند قرن دوباره در حال ساختن تمدن جدیدی هست که این برای یک تمدن دیگه به هیچ وجه قابل پذیرش نیست.

مشکل اصلی غرب با ما نه انرژی هسته ایه، نه بد و بیراه ما به غربه و نه هیچ چیز دیگه، بلکه تنها ظهور یک ابرقدرت جدید در جهانه. درگیری بین این دو جبهه آغاز شده و به زمینه های مختلف کشیده شده. سیاست، اقتصاد و جنگ نظامی. همینطور که می بینید درگیری ها دو طرف به کشورهای مختلف هم کشیده شده. همون چیزی که بهش جنگ نیابتی می گیم. همچنین هر دو طرف سعی در تسخیر قلوب (حب و بغض) ملت های دیگه دارن.هر دو طرف در حال دفاع از خودشون و ایدئولوژی هاشون هستند. با شیوه های مختلف.

شکست ما پیروزی طرف مقابله و پیروزی اون ها شکست ماست1. امّا اینکه برنده این جنگ کی باشه رو ما تعیین می کنیم.ما وقتی شکست می خوریم که حرف های طرف مقابل رو قبول کنیم. امّا اگر پایداری کردیم و بر سر شعارهای انقلابمون موندیم، می تونیم آینده جهان رو تغییر بدیم. و گرنه یک شکست خورده ایم در کنار دیگر شکست خوردگان تاریخ.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- وَ لَنْ تَرْضی‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری‏ حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ: هرگز یهودیان و مسیحیان از تو خشنود نمی شوند مگر این که از آیین آنها پیروی کنی . به آنان بگو : فقط هدایت خدا که قرآن بیانگر آن است ، هدایت است . و اگر پس از آن که آگاهی برای تو حاصل شده است ، از کیش آنها که برخاسته از هواهای نفسانی آنان است پیروی کنی ، در برابر خدا هیچ سرپرست و یاوری نخواهی داشت .

پی نوشت: نکته جالب، در زمان ظهور این قدرته. تمدن غرب در حال افوله و مردم تمایلشون برای پشت کردن به این ایدئولوژی بیشتر شده. این منطبق با عقاید دینی ما هم هست. چرا که ما معتقدیم "ان الباطل کان زهوقا".

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۰
هاتف بامدادی