از سمت مشرق

ندایی از مشرق، رو به بیداری

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نور» ثبت شده است

چند وقتی است که خانه ام را گم کرده ام

عطر شب بو را

و سایه درختان را؛

چند وقتی است مقیم شبم،

نسیم سحر به سمتم نمی آید

و دستم را به طرف درخت سیب دراز نکرده ام؛

باز هوس کرده ام

که از الماس های همسایه ها نور بردارم

وقت طلوع شکوفه ها رو نگاه کنم

وقت غروب ستاره ها را بچینم؛

چند وقتی است تازگی نکرده ام

کهنه ام. خسته و وارفته نشسته ام.

دوست داشتم آب روانی بودم

که دیگران خودشان را در من ببینند

و درختان و گل ها را به آسمان نزدیک تر کنم

و سر انجام به اقیانوس متصل شوم؛

دوست دارم

پابرهنه در پای کوه

آنجا که دره های سبز با شکوفه های فراوان هست

بدوم

و فریاد بزنم

"سلام آزادی! سلام تازگی!"

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۴۰
هاتف بامدادی

تنهایی، پایان باشکوه مردان بزرگ است.

در سرنوشتتان، ایستاده در میان خیل دشمنان هوشمند و یاران کاهل، حتمی است. و اینکه کسی آن ها را نفهمد، و به آن ها ظلم شود، و شب هایشان پیچیده در اشک باشد.

اینگونه خدا آن ها را برای خود برمی گزیند، و کاری می کند که به کسی جز او دل نبندند و از تمام دنیا آزاد شوند.

این نعمتی از جانب خدا برای آن هاست. و البته قصه تلخ تاریخ هم.

این رویه هــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــت، تا زمانی که او بیاید و تاریکی ها را با نور خدا از بین ببرد...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۳
هاتف بامدادی

خوب است یک بار پیش خودمان تصور کنیم که دنیای بعد از ظهور چه شکلی است؟

امروزمان را نگاه کن، حب دنیا در همه جا زبانه می کشد. حب مال، شهرت، شهوت، زیبایی و ترس از مرگ. بعد از ظهور این ها مسخره می شود. یعنی اگر کسی در جایی (مثلا سر صحنه تصادف که کسی دارد درد می کشد، یا موقع قتل کسی، که هولناک ترین صحنه عمرش است) موبایلش را دربیاورد تا فیلم بگیرد و بعد، از این فیلم برای گدایی! توجه دیگران استفاده کند، همه به او می خندند. یا اگر کسی بخواهد برود دنبال روابط نامشروع، یا حتی اصلا زنش برایش بشود همه چیز و همه دنیایش، پیش همه احمق جلوه می کند!

برای من دنیای بعد از ظهور سراسر نور است. دنیایی که در آن مردم را به شک نمی اندازند. رسانه ها متعلق به احزاب نیستند که تبدیل بشوند به یک بلندگوی پخش دروغ، بلکه کارشان بیان حق و حقیقت است و لا غیر.

آنجا دنیای درک متقابل است. اگر کسی با من تصادف کرد قبل از اینکه دهانم را باز کنم و هر چه خواستم بگویم، خودم را می گذارم جای او، و بعد قضاوت می کنم. این درک متقابل همه جا وجود دارد. همه جا.

در این دنیا هر چیزی سر جای خودش است. هنر، صنعت، علم و هرچیزی را که فکرش را بکنی. بنابراین دیگر لازم نیست ما را با هنر و برای دزدیدن علممان (یا هر دلیل دیگری) فریب دهند، یا اینکه از علمشان برای تهدید، سیطره و یا کشتنمان استفاده کنند.

این دنیا پر از صداهای ناشنیده نیست. دیگر کسی به زوایای تاریک تاریخ (بی آنکه صدایش شنیده شود و یا حتی نامی از او بماند) ملحق نخواهد شد. چون اصلا ظلمی وجود ندارد.

هیچکس از مرگ نمی ترسد. هر کس که در این دنیاست آمده تا راهی را بپیماید و بعد هم برود به جایگاه اصلی اش. بنابراین حب دنیا هم وجو ندارد. وقتی می خواهی بمیری حالا پز بدهی و بمیری یا پز ندهی و بمیری! فلان کار بیخود را انجام دهی و بمیری یا انجام ندهی و بمیری!

در این دنیا دین همان دین است. دینِ کسی نه حزبش است و نه نفسش. همه جا عبادت خدا گسترده می شود. هر کس را که در خیابان ببینی سعیش در بندگی است.

تمام خوبان تاریخ برای آن آمده اند، درد کشیده اند، حسرت که چه عرض کنم خون دل خورده اند. بعضیشان در دیار غربت مسموم و بعضی هایشان پاره پاره و خونین پیکر از این دنیا رفته اند. و در تمام این داستان ها ابلیس های جنی و انسی (به واسطه قَسمی که خورده اند) به هر راهی جلوی گسترش نور حق را گرفته اند.

این بار اما فرق می کند. این دفعه آخر است. این بار خدا خواسته که بشود و می شود. برای همین است که شیطان تمام توانش را برای مقابله با آن گذاشته. اما خدا اراده فرموده و آنچه را که او بخواهد قطعا شدنی است.

۰ نظر ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۶
هاتف بامدادی