طاقت کجاست روی عرقناک، دیده را؟ آرام نیست کشتی طوفان رسیده را
بی حسن نیست خلوتِ آیینهمَشربان معشوق، در کنار بود پاک دیده را
یاد بهشت، حلقهٔ بیرون در بود در تنگنای گوشهٔ دل، آرمیده را
ما را مبر به باغ که از سیر لالهزار یک داغ صد هزار شود داغدیده را
با قدِّ خم ز عمر، اقامت طمع مدار در آتش است نعل، کمان کشیده را
زندان جانِ پاک بود تنگنای جسم در خم قرار نیست شرابِ رسیده را