دلیل من برای ایجاد این تغییرات و تحمیل رنج بر خود، رسیدن به جایگاه یا هدف خاصی نیست (هر چند این کار نتیجه خیلی خوبی هم دارد).
دلیل و انگیزه من از عوض شدن، شدن است.
سبک زندگیای که در قبل داشتم، اصلا سبک زندگی خوبی نبود؛ زندگی مبتنی بر لذت و دوپامین با اهداف گذرا و بر پایه غفلت از حقیقت و واقعیت، بسیار سبک زندگی غمانگیز و بیاساس و افسردگیآور و پوچ و بیهودهایست. هر چند گاهی غلیان لذت و سرخوشیهای شدید دست میدهد، اما همیشه و دقیقا همیشه پایان این مستی، غم و اندوه و حسرت است.
در حالی که زندگی بر پایه بیداری (یک سبک زندگی کامل شامل تمام ابعاد زندگی و تغییر در همه چیز) بسیار لذتبخشتر، هدفمند و بانتیجه و همرام با شادی و لذت توامان است.
بنابراین هر چند ذهن به ما دروغ میگوید و به خاطر تمایل خیلی بالایی که به دوپامین دارد حس وارونه به هر یک از این سبکهای زندگی دارد، اما من باید عقل را بر خیال و نفس غلبه و خوشبختی را بر خوشی ترجیح دهم. این کار مستلزم رنج و ریاضت و تقویت اراده و عقل است و اصلا کار راحتی نیست.